part46

سانا:گوشی دقیقا کنار گوشم شروع به بوق زدن کرد
گرگ سیاه جلوی پام نشست و توی چشم هام خیره شد
آب دهنمو قورت دادم بلند شد و به سمت دو گرگ دیگه رفت و بعد هر سه به سمت جنگل رفتن وقتی نزدیک درختا شدن برگشت و نگام کرد..انگار میگفت که برم دنبالش...پیرهن تنمو در اوردم و به سریوس علامت دادم تا باهام راه بیوفته
هر دو داخل جنگل شدیم...و اون سه گرگ ما رو پشت سرشون میکشیدن...
بعد چند دقیقه به کنار صخره ها رسیدیم
و توسط گله گرگ محاصره شدیم!
ترس تمام وجودمو گرفت!ولی...ولی حسی بهم میگفت به گرگ سیاه اعتماد کنم نزدیک تر رفتم که صدای غرش گرگا بلند شد ..با لرز پشت گرگ راه افتادم
که متوجه یک گرک سفید زخمی شدم
گرگ سیاه پوزشو به گرگ سفید که درحال خونریزی بود کشید و با چشم های سرخ بهم خیره شد با احتیاط زیاد سمت گرگ سفید رفتم که گرگ سیاه کنار کشید...خدای من...گرگ سیاه آلفای گرگ سفید یعنی امگا بود! برای کمک منو با خودش اونجا کشیده بود ..خواستم به گرگ سفید دست بزنم که غرید و دندون هاشون نشون داد که گرگ آلفا به امگا غرید و اونم ساکت شد...برام مثل معجزه و شگفت انگیر بود به زخم گرگ نگاه کردم ..‌
گولوله بود!باید هرچه زود تر مداواش میکردم...انگار از دست شکارچی فرار کرده به گرگ سیاه خیره شدم ...نمیدونم چرا ولی گفتم:
اوضاش خوب نیس باید برم وسایل بیارم!
و سریع بلند شدم و با سریوس به سمت ویلا دوییدم طول راه متوجه همراهی کردنم توسط گرگ آلفا شدم وارد حیاط شدم که اعضا رو دیدم یونگی خواست بیاد طرفم کنار سریع کنار کشیدم و داخل دوییدم کابینت رو باز کردم و جعبه رو برداشتم داخل حیاط شدم که دیدم اعضا ترسیده اصلحه ها رو سمت گله گرگ گرفتن
الفا افرادش رو با خودش اورده بود با غریدن الفا سریع جلو یونگی که جلو تر از همه وایسا ده بود ایسادم و با خشمی که نمیدونم از کجا بود گفتم
سانا:اصلحتونو پایین بیارید...اگه صدامه ای بهشون بزنیند همتونو حلق آویز میکنم(عصبی)
و بعدش با تمام توان به سمت جنگل دوئیدم الفا و افرادش هم کنارم نمیدونم ...ولی حس قدرت بهم دست میداد...!
اعتماد یک گرگ چیز ساده ای نبود!
وقتی به گرگ سفید رسیدم سریع وسایل رو برداشتم
سریع شروع بکار کردم با دردی که امگا داشت تحمل میکرد واقعا گریم در اومده بود گوله رو در اوردم و شروع به بخیه زدن کردم با صدای گرگ ها به پشتم برگشتم که اعضا رو دیدم با چهره شوکه نگام میکردن
بعد از پانسمان کردنش دستامو که خونی بود با دستنال پاک کردم
و بعد سر امگارو نوازش کردم!بی حال بود نیاز به استراحت داشت اما جای مناسبی نبود
دیدگاه ها (۲)

47

برای ادامه فیک عشق درسایه سلطنت پیج زیر رو فالو کنید ✨ @jeon...

part45

part44

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۲

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط